امروز پیراهنم بدجور بوی مرگ می دهد
من و اقای مرگ خیلی وقت است
با هم تنها شده ایم
در این شبها
ستاره ها را می شماریم
و باهم دو فنجان چای داغ می خوریم
متاسفم جای تو نیست
این اتاق دونفر است !
کاش می شد توی روزگارت.
توی بهار موندگارت.
میون این همه یارت.
من باشم دار و ندارت
سخت است است می نوش کسی دیگر بود
شمع شب خاموش کسی دیگر بود
با یاد کسی که دوستش داری
یک عمر در اغوش کسی دیگر بود
به ستایش روی آوردم …… گفتند خلاف است !!
به عشق روی آوردم ………. گفتند گناه است !!
خندیدم ……………….. گفتند کودکانه است !!
...
گریستم ………………… گفتند دیوانه است !!
و حال که در عزای عشق نشسته ام و هیچ نمی گویم
همه گویند که ….. هی !! فلانی عاشق است ؟؟؟ !!!
چیزی نمونده نقاشی بهار کامل بشه
بهترین شاهکار گیتی بر تو مبارک
عید شماهم مبارک
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
ین وبلاگ محشره تا به حال همچین وبلاگی ندیدم خوش حال میشم افتخار بدید به منم سر بزنید
حتما دوست خوبم
بعد از این بگذار قلب بیقراری بشکند
گل نمی روید.چه غم گر شاخساری بشکند
باید این آیینه را برق نگاهی می شکست
پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند
گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه ام
صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند
شانه هایم تاب زلفت را ندارد پس مخواه
تخته سنگی زیر پای آبشاری بشکند
کاروان غنچه های سرخ روزی می رسد
قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند
در زندگی لحظاتی پیش می آید که انسان نه کسی را دوست دارد
و نه دلش می خواهد کسی او را دوست داشته باشد!